آتش پنهان نگاهی به آثار و اندیشه های خلیل صارمی نایینی (ناصر) شاعر و نویسنده انقلاب و دفاع مقدس ،جانباز شیمیایی و استاد هنرهای رزمی
| ||||||
![]()
امام هادی شب نور و سرور آسمان است ***** نسیم سرمدی امشب وزان است
امام هــــــادی آمد گل بپاشید ***** مدینه باز امشب میزبان است
علـومت مظــهر علـــم لدنی ***** کلام تو طبیب جسم و جان است
خلیل صارمی نایینی (ناصر) میلاد صارمی نایینی طبقه بندی: ولادت امام هادی، برچسب ها: خلیل صارمی نایینی، شاعرو نویسنده معاصر، ostadnaser، استاد نایینی، استاد ناصر، بنیانگذار سبک توآ در مناطق شرق اصفهان بزرگ دهه 60، ولادت امام هادی علیه السلام، [ یکشنبه 1397/06/4 ] [ 01:57 قبل از ظهر ] [ میلاد صارمی نایینی ]
بسم رب الشهدا و الصدیقین السلام علیک یا ابا صالح المهدی آجرک الله یا بقیة الله فی مصیبته جدک
"حسان" میلاد صارمی نایینی طبقه بندی: شهادت امام صادق علیه السلام، برچسب ها: امام صادق علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام، عباس قمر بنی هاشم علیه السلام، خلیل صارمی نایینی، شاعرو نویسنده معاصر، استاد نایینی بنیانگذار کونگ فو تو آد در مناطق شرق اصفهان بزرگ دهه 60، [ یکشنبه 1397/04/17 ] [ 02:03 بعد از ظهر ] [ میلاد صارمی نایینی ]
به نام خدا عید بر عاشقان مبار ک باد عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد شکر که این آمدوصد حیف که آن رفت عید سعید فطرعید فطر یكى از دو عید بزرگ در سنت اسلامى است كه درباره آن احادیث و روایات بیشمار وارد شده است. مسلمانان روزه دار كه ماه رمضان را به روزه دارى به پا داشته و از خوردن و آشامیدن و بسیارى از كارهاى مباح دیگر امتناع ورزیده اند، اكنون پس از گذشت ماه رمضان در نخستین روز ماه شوال اجر و پاداش خود را از خداوند میطلبند، اجر و پاداشى كه خود خداوند به آنان وعده داده است. امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در یكى از اعیاد فطر خطبه اى خوانده اند و در آن مؤمنان را بشارت و مبطلان را بیم داده اند. خطبه امیرالمومنین على بن ابى طالب علیه السلام یوم الفطر فقال: ایها الناس! ان یومكم هذا یوم یثاب فیه المحسنون و یخسر فیه المبطلون و هو اشبه بیوم قیامكم، فاذكروا بخروجكم من منازلكم الى مصلاكم خروجكم من الاجداث الى ربكم و اذكروا بوقوفكم فى مصلاكم و وقوفكم بین یدى ربكم، و اذكروا برجوعكم الى منازلكم، رجوعكم الى منازلكم فى الجنه. عباد الله! ان ادنى ما للصائمین و الصائمات ان ینادیهم ملك فى آخر یوم من شهر رمضان، ابشروا عباد الله فقد غفر لكم ما سلف من ذنوبكم فانظروا كیف تكونون فیما تستانفون (1) اى مردم! این روز شما روزى است كه نیكوكاران در آن پاداش میگیرند و زیانكاران و تبهكاران در آن مایوس و نا امید میگردند و این شباهتى زیاد به روز قیامتتان دارد، پس با خارج شدن از منازل و رهسپار جایگاه نماز عید شدن به یاد آورید خروجتان از قبرها و رفتنتان را به سوى پروردگار، و با ایستادن در جایگاه نماز به یاد آورید ایستادن در برابر پروردگارتان را و با بازگشتبه سوى منازل خود، متذكر شوید بازگشتتان را به سوى منازلتان در بهشتبرین، اى بندگان خدا، كمترین چیزى كه به زنان و مردان روزهدار داده میشود این است كه فرشتهاى در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا میدهد و میگوید: «هان!بشارتتان باد، اى بندگان خدا كه گناهان گذشته تان آمرزیده شد، پس به فكر آینده خویش باشید كه چگونه بقیه ایام را بگذرانید.» عارف وارسته ملكى تبریزى درباره عید فطر آورده است: «عید فطر روزى است كه خداوند آن را از میان دیگر روزها بر گزیده است و ویژه هدیه بخشیدن و جایزه دادن به بندگان خویش ساخته و آنان را اجازه داده است تا در این روز نزد حضرت او گرد آیند و بر خوان كرم او بنشینند و ادب بندگى بجاى آرند، چشم امید به درگاه او دوزند و از خطاهاى خویش پوزش خواهند، نیازهاى خویش به نزد او آرند و آرزوهاى خویش از او خواهند ونیز آنان را وعده و مژده داده است كه هر نیازى به او آرند، بر آوره و بیش از آنچه چشم دارند به آنان ببخشند و از مهربانى و بنده نوازى، بخشایش و كارسازى در حق آنان روا دارد كه گمان نیز نمیبرند.»(2) روز اول ماه شوال را بدین سبب عید فطر خوانده اند كه در این روز، امر امساك و صوم از خوردن و آشامیدن برداشته شده و رخصت داده شد كه مؤمنان در روز افطار كنند و روزه خود را بشكنند فطر و فطر و فطور به معناى خوردن و آشامیدن، ابتداى خوردن و آشامیدن است و نیز گفته شده است كه به معناى آغاز خوردن و آشامیدن است پس از مدتى از نخوردن و نیاشامیدن. ابتداى خوردن و آشامیدن را افطار مینامند و از این رو است كه پس از اتمام روز و هنگامى كه مغرب شرعى در روزهاى ماه رمضان، شروع مىشود انسان افطار میكند یعنى اجازه خوردن پس از امساك از خوردن به او داده مىشود. عید فطر داراى اعمال و عباداتى است كه در روایات معصومین(ع) به آنها پرداخته شده و ادعیه خاصى نیز آمده است. از سخنان معصومین(ع) چنین مستفاد میشود كه روز عید فطر، روز گرفتن مزد است. و لذا در این روز مستحب است كه انسان بسیار دعا كند و به یاد خدا باشد و روز خود را به بطالت و تنبلى نگذراند و خیر دنیا و آخرت را بطلبد. و در قنوت نماز عید میخوانیم: «... اسئلك بحق هذا الیوم الذى جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلى الله علیه و آله ذخرا و شرفا و كرامة و مزیدا ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تدخلنى فى كل خیر ادخلت فیه محمدا و آل محمد و ان تخرجنى من كل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد، صلواتك علیه و علیهم اللهم انى اسالك خیر ما سئلك عبادك الصالحون و اعوذ بك مما استعاذ منه عبادك المخلصون» بارالها! به حق این روزى كه آن را براى مسلمانان عید و براى محمد(ص) ذخیره و شرافت و كرامت و فضیلت قرار دادى از تو میخواهم كه بر محمد و آل محمد درود بفرستى و مرا در هر خیرى وارد كنى كه محمد و آل محمد را در آن وارد كردى و از هر سوء و بدى خارج سازى كه محمد و آل محمد را خارج ساختى، درود و صلوات تو بر او و آنها، خداوندا، از تو میطلبم آنچه بندگان شایسته ات از تو خواستند و به تو پناه میبرم از آنچه بندگان خالصت به تو پناه بردند. در صحیفه سجادیه نیز دعایى از امام سجاد(ع) به مناسبت وداع ماه مبارك رمضان و استقبال عید سعید فطر وارد شده است: «اللهم صل على محمد و آله و اجبر مصیبتنا بشهرنا و بارك لنا فى یوم عیدنا و فطرنا و اجعله من خیر یوم مر علینا، اجلبه لعفو و امحاه لذنب و اغفرلنا ما خفى من ذنوبنا و ما علن ... اللهم انا نتوب الیك فى یوم فطرنا الذى جعلته للمؤمنین عیدا و سرورا و لاهل ملتك مجمعا و محتشدا، من كل ذنب اذنبناه او سوء اسلفناه او خاطر شرا اضمرناه توبة من لا ینطوى على رجوع الى.» پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مصیبت ما را در این ماه جبران كن و روز فطر را بر ما عیدى مبارك و خجسته بگردان و آن را از بهترین روزهایى قرار ده كه بر ما گذشته است كه در این روز بیشتر ما را مورد عفو قرار دهى و گناهانمان را بشوئى و خداوندا بر ما ببخشایى آنچه در پنهان و آشكارا گناه گردانیم ... خداوندا! در این روز عید فطرمان كه براى مؤمنان روز عید و خوشحالى و براى مسلمانان روز اجتماع و گردهمائى قرار دادى از هر گناهى كه مرتكب شده ایم و هر كار بدى كه كردهایم و هر نیت ناشایستهاى كه در ضمیرمان نقش بسته است به سوى تو باز میگردیم و توبه میكنیم، توبهاى كه در آن بازگشت به گناه هرگز نباشد و بازگشتى كه در آن هرگز روى آوردن به معصیت نباشد. بارالها! این عید را بر تمام مؤمنان مبارك گردان و در این روز، ما را توفیق بازگشتبه سویت و توبه از گناهان عطا فرما.» (3) پى نوشتها: 1- محمدى رى شهرى، میزان الحكمه، 7/131 - 132 2- میرزا جواد آقا ملكى تبریزى، المراقبات فى اعمال السنه، تبریز، 1281 ق ص 167، مجله پاسدار اسلام، ش 101، ص 10 3- نك: ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 101، اردیبهشت ماه 1369 ص 10 - 11، 50 رمضان، تجلى معبود (ره توشه راهیان نور) صفحه 248 جمعى از نویسندگان منبع:سایت حوزه التماس دعا میلاد صارمی نایینی طبقه بندی: عیدسعید فطر، برچسب ها: عید سعید فطر، خلیل صارمی نایینی، شاعرو نویسنده معاصر، ostadnaser، استاد نایینی، استاد ناصر، بنیانگذار سبک توآ در مناطق شرق اصفهان بزرگ دهه 60، [ پنجشنبه 1397/03/24 ] [ 12:00 قبل از ظهر ] [ میلاد صارمی نایینی ]
![]() برتمــام مسلمین جهان مبارکــــ باد ![]() ˙·٠•●♥۩♥●•٠·˙ بِسمِ اللّهِ الرّحْمَنِ الرّحِیمِ اقْرَأْ بِاسمِ رَبِّك الّذِی خَلَقَ(1) خَلَقَ الانسنَ مِنْ عَلَقٍ(2) اقْرَأْ وَ رَبّك الأَكْرَمُ(3) ˙·٠•●♥۩♥●•٠·˙ جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلوات "اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم" ![]() تا عیان از پرده شد حسن دل آراى محمد (ص ) مبعث رسول الله بر همگان مبارک
اس ام اس تبریک عید مبعث * * * عید رسول دو سرا آمده منجی عالم ز حرا آمده سیّد افلاک سلام علیک خواجة لولاک سلام علیک * * * جهان بهشت وصال محمد است امشب چراغ ماه، بلال محمد است امشب زمین مکه گل انداخته ز بوسه نور خدیجه محو جمال محمد است امشب ** * هنگامه عید است و پر است از برکات آمد ز حرا رسول شیرین حرکات با خُلق عظیم شد رسول اخلاق بر خُلق خوشش زصدق و ایمان صلوات * * * .............. شب رحمت است یارب نظری به مستـــمندان به مـــحمد و به آلـــــش ز هــمه بــــلا بگردان در آســـــمان گـــــشودی زکــرم سپاس یا رب برسان ظـــهور مــــهدی ،به سر آر درد هجران خلیل صارمی نایینی « ناصر »
[ جمعه 1397/01/24 ] [ 12:31 قبل از ظهر ] [ میلاد صارمی نایینی ]
بسم رب النور ![]() پر می کشد دلم به سوی تو یا ثامن الحجج خواهم شوم مقــــیم کوی تو یا ثامن الحجج ولادت امام هشتم ثامن الحجج علیه السلام بر شیفتگان حضرتش مبارک باد ضامن آهو السلام ای ضامن آهوی من ای شکوه نغمه یا هوی من پر زند مرغ دلـــم تا کوی تو ای تو نوردیده بی سوی من امشب این مرغ دلم شد سوی طوس ..... اشعار از خلیل صارمی نایینی (ناصر) از مدینه تا مرو صدای هلهله فرشته ها زمین را به بازی گرفته بود آسمان ایستاده بود و خدا آفرینش خویش را تماشا می كرد. به گهواره اش كهكشانها را تكان بده كه زمین را یارای ایستادن نیست. كیست اینكه نامش را علی می گویند و كنیه اش را ابوالحسن؟ كودكی كه مدینه را منور می كند و توس را به بركت گامهایش پایتخت شیعیان جهان . ای معصوم تر از نگاه باران! آسمان مدینه را به شهر ما هدیه كردهای و عشق را برای ما به ارمغان آوردهای می ستایم قدمگاهت را كه … هفت طاق آسمان را به ضرب می كشانم و ماه را برای دف زدن پایین می كشم. اینها هنوز ابتدای جنون من است كه عاشقانه كلمات را به بند می كشم و رگهای منجمد خیال را در كوچه های نیشابور به قلمدانهای مرصع سوگند می دهم. بی بهانه نوشتن سخت است و بهانه ای كه تو باشی را نوشتن سخت تر . چگونه بخوانم اسم اعظم تو را كه نه خورشید برای بودن اندازه می شود و نه ماه برای زیباییت تمثیل . چگونه طواف كنم آسمانت را كه بهشت را در زمین آورده است و ماهتاب ،گوشه كلاهی است كه سر زائرانت را به سجده میرساند. نه در هیئت انسان كه آهو شدهام. با دستهای ملتمس كه صیادی بیاید و مرا به شما برساند. ای سر سلسله همه كوههای بلند ، آیا زمین جز به نام تو خواهید چرخید كه عشق را در رگهای انگور می كشانی و زندگی را به خوشه های طلایی چیزی كه نمی دانم می آویزی. آه ای ابراهیم بزرگ ، خلیل بازوانت را به چشمهای بت زده ام بچرخان تا ناز نگاه تو طلسم خدایان كهنه را بشكند و آسمان هنوز كلمه ای است كه نگاهم را به بالا می كشد و خدای اگر نبود ، كدام عشق را بهانه زندگی می كردیم و آه از تنهایی كسانی كه تو را نمی شناسند. بخش عترت و سیره تبیان کلیپ آمدم ای شاه ... ارمغان حجاز آقا جون امام رضا هر جا میرم پُره از کبوترای حرمت سفره تو پهنه آقای کریم قربون این همه فضل و کرمت *** تو غریب نیستی آقا بیا بقیع اینجا مادرت غریبه آقا جون باقر و صادق و سجاد و حسن غریبن توی مدینه آقا جون *** سر سفره عــــــلی نشسته اند همه ناسپاس و کورند و کرند گر چه کوفه بی وفاست امام رضا به خدا اینا ز کوفی بدترند تابستان 91 مدینه النبی خلیل صارمی نایینی « ناصر» میلاد صارمی نایینی طبقه بندی: ولادت ثامن الحجج علیه السلام، برچسب ها: ولادت امام رضا، امام سجاد علیه السلام، خلیل صارمی نایینی، شاعرو نویسنده معاصر، ostadnaser، امام حسن علیه السلام امام باقر علیه السلام امام صادق علیه السلام، استاد نایینی، [ دوشنبه 1397/05/1 ] [ 12:00 بعد از ظهر ] [ میلاد صارمی نایینی ]
![]() یا ضامن آهو ضامن آهو السلام ای ضامن آهوی من ای شکوه نغمه یا هوی من پر زند مرغ دلـــــم در کوی تو ای تو نور دیده بی سوی من امشب این مرغ دلم شد سوی طوس ای امام المـــــتقین شمس الشموس کــــن قبـــولم ای شه مـــــهمان نــواز آمــــدم با ســر به ســــویت پای بوس خلیل صارمی نایینی (ناصر) میلاد صارمی نایینی
طبقه بندی: شهادت ثامن الحجج، برچسب ها: : خلیل صارمی نایینی، شاعرو نویسنده معاصر، ostadnaser، استاد نایینی، استاد ناصر، بنیانگذار سبک توآ در مناطق شرق اصفهان بزرگ دهه 60، [ شنبه 1396/08/27 ] [ 12:08 قبل از ظهر ] [ میلاد صارمی نایینی ]
![]() ![]() بخشندگی کوروش کبیر روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند ... هیچ کس سوار ارابه آفتاب نمی شد و حتی خود کوروش هم قدم در ارابه نمی گذاشت و بعد از ارابه آفتاب کوروش سوار بر اسب می آمد. از آنجا که پادشاه ایران ریش بلند داشت و در اعیاد و روزهای مراسم رسمی، موی ریش و سرش را مجعد می کردند و با جواهر می آراستند. کوروش به طوری که افلاطون و هرودوت و گزنفون و دیگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و در زندگی خصوصی از تجمل پرهیز می کرد، ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید تجمل داشته باشد تا اینکه آن دسته از مردم که دارای قوه فهم زیاد نیستند تحت تاثیر تجمل وی قرار بگیرند. در آن روز کوروش، از جواهر می درخشید و اسبش هم روپوش مرصع داشت و به سوی معبد "بعل" خدای بزرگ صور می رفت و رسم کوروش این بود که هر زمان به طور رسمی وارد یکی از شهرهای امپراطوری ایران(که سکنه آن بت پرست بودند) می گردید، اول به معبد خدای بزرگ آن شهر می رفت تا اینکه سکنه محلی بدانند که وی کیش و آیین آنها را محترم می شمارد. در حالی که کوروش سوار بر اسب به سوی معبد می رفت، "ارتب" تیرانداز برجسته فینیقی وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کوروش را می کشید! در صور، مردم می دانستند که تیر ارتب خطا نمی کند و نیروی مچ و بازوی او هنگام کشیدن زه کمان به قدری زیاد است که وقتی تیر رها شد از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرو می رود. در آن روز ارتب یک تیر سه شعبه را که دارای سه پیکان بود بر کمان نهاده انتظار نزدیک شدن موسس سلسله هخامنشی را می کشید و همین که کوروش نزدیک گردید، گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن رها کرد. صدای رها شدن زه، به گوش همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود. در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید، اسب کوروش سر سم رفت. اگر اسب در همان لحظه سر سم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل می رسانید. کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد و افراد گارد جاوید که عقب او بودند وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند که مبادا تیر دیگر به سویش پرتاب شود، چون بر اثر شنیدن صدای زه و سفیر عبور تیر، فهمیدند که نسبت به کوروش سوءقصد شده است و بعد از این که وی را سالم دیدند خوشوقت گردیدند، زیرا تصور می نمودند که کوروش به علت آنکه تیر خورده به زمین افتاده است. در حالی که عده ای از افراد گارد جاوید کوروش را احاطه کردند، عده ای دیگر از آنها درخت را احاطه کردند و ارتب را از آن فرود آوردند و دست هایش را بستند... کوروش بعد از اینکه از اسم و رسم سوءقصد کننده مطلع گردید گفت که او را نگاه دارند تا اینکه بعد مجازاتش را تعیین نماید و اسب خود را که سبب نجاتش از مرگ شده بود مورد نوازش قرار داد و سوار شد و راه معبد را پبش گرفت و در آن معبد که عمارتی عظیم و دارای هفت طبقه بود مقابل مجسمه بعل به احترام ایستاد. کوروش بعد از مراجعت از معبد، امر کرد که ارتب را نزد او بیاورند و از وی پرسید برای چه به طرف من تیر انداختی و می خواستی مرا به قتل برسانی؟ ارتب جواب داد ای پادشاه چون سربازان تو برادر مرا کشتند من می خواستم انتقام خون برادرم را بگیرم و یقین داشتم که تو را خواهم کشت، زیرا تیر من خطا نمی کند و من یک تیر سه شعبه را به سوی تو رها کردم، ولی همین که تیر من از کمان جدا شد، اسب تو به رو درآمد و اینک می دانم که تو مورد حمایت خدای بعل و سایر خدایان هستی و اگر می دانستم تو از طرف بعل و خدایان دیگر مورد حمایت قرار گرفته ای نسبت به تو سوءقصد نمی کردم و به طرف تو تیر پرتاب نمی نمودم! کوروش گفت در قانون نوشته شده که اگر کسی سوءقصد کند و سوءقصد کننده به مقصود نرسد دستی که با آن می خواسته سوءقصد نماید باید مقطوع گردد. اما من فکر می کنم که هنگامی که به طرف من تیر انداختی با هر دو دست مبادرت به سوءقصد کردی و با یک دست کمان را نگاه داشتی و با دست دیگر زه را کشیدی. ارتب گفت همین طور است. کوروش گفت هر دو دست در سوءقصد گناهکار است و من اگر بخواهم تو را مجازات نمایم باید دستور بدهم که دو دستت را قطع نمایند ولی اگر دو دستت قطع شود دیگر نخواهی توانست نان خود را تحصیل نمایی، این است که من از مجازات تو صرفنظر می کنم. ارتب که نمی توانست باور کند پادشاه ایران از مجازاتش گذشته، گفت ای پادشاه آیا مرا به قتل نخواهی رساند؟ کوروش گفت : نه. ارتب گفت ای پادشاه آیا تو دست های مرا نخواهی برید؟ کوروش گفت: نه. ارتب گفت من شنیده بودم که تو هیچ جنایت را بدون مجازات نمی گذاری و اگر یکی از اتباع تو را به قتل برسانند، به طور حتم قاتل را خواهی کشت و اگر او را مجروح نمایند ضارب را به قصاص خواهی رسانید. کوروش گفت همین طور است. ارتب پرسید پس چرا از مجازات من صرفنظر کرده ای در صورتی که من می خواستم خودت را به قتل برسانم؟ پادشاه ایران گفت: برای اینکه من می توانم از حق خود صرفنظر کنم، ولی نمی توانم از حق یکی از اتباع خود صرفنظر نمایم چون در آن صورت مردی ستمگر خواهم شد. ارتب گفت به راستی که بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است و من از امروز به بعد آرزویی ندارم جز این که به تو خدمت کنم و بتوانم به وسیله خدمات خود واقعه امروز را جبران نمایم. کوروش گفت من می گویم تو را وارد خدمت کنند. از آن روز به بعد ارتب در سفر و حضر پیوسته با کوروش بود و می خواست که فرصتی به دست آورد و جان خود را در راه کوروش فدا نماید ولی آن را به دست نمی آورد. در آخرین جنگ کوروش که جنگ او با قبایل مسقند بود نیز ارتب حضور داشت و کنار کوروش می جنگید و بعد از آنکه موسس سلسله هخامنشی(کوروش بزرگ) به قتل رسید، ارتب بود که با ابراز شهامت زیاد جسد کوروش را از میدان جنگ بدر برد و اگر دلیری او به کار نمی افتاد شاید جسد موسس سلسله هخامنشی از مسقند خارج نمی شد و آنها نسبت به آن جسد بی احترامی می کردند، ولی ارتب جسد را از میدان جنگ بدر برد و با جنازه کوروش به پاسارگاد رفت و روزی که جسد کوروش در قبرستان گذاشته شد، کنار قبر با کارد از بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت و افتاد و قبل از اینکه جان بسپارد گفت : بعد از کوروش زندگی برای من ارزش ندارد. کوروش بزرگ یا کوروش کبیر(۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، نخستین پادشاه و بنیانگذار دودمان هخامنشی است. شاه پارسی پادشاهی انسان دوست بود و از صفات و خدمات او بخشندگی، بنیان گذاری حقوق بشر، پایهگذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن بردهها و بندیان، احترام به دینها و کیشهای گوناگون، گسترش تمدن و... شناخته شده است. ادامه مطلب را ازدست ندهید خلیل صارمی نایینی «ناصر» ادامه مطلب طبقه بندی: کورش بزرگ، برچسب ها: خلیل صارمی نایینی، شاعرو نویسنده معاصر، استاد نایینی، استاد ناصر، بنیانگذار سبک توآ در مناطق شرق اصفهان بزرگ دهه 60، داستان کوتاه، کورش کبیر، [ یکشنبه 1397/08/6 ] [ 08:30 بعد از ظهر ] [ میلاد صارمی نایینی ]
![]() خاطره ای که شهید مطهری را ۲۰ دقیقه خنداند ![]() علامه جعفری می گوید :فردی تعریف میکرد در یکی از زیارتام که مشهد رفته بودم به امام رضا گفتم: یا امام رضا دلم میخواد در این سفر خودم را از نظر شما بشناسم که مرا چه جوری می بینید . نشونه شم این باشه که تا وارد صحن و سرایت شدم، ازصحبت اولین کسی که با من حرف زد پیام شما را بگیرم. وارد صحن که شدم خانمم را گم کردم اینور بگرد،اونور بگرد،یه دفعه دیدم داره میره . خودمو بهش رسوندم و از پشت سرزدم بهش که کجایی پس؟! ولی روشو که برگردوند دیدم زن من نیست. بلافاصله بهم گفت : *خیلی خری* من مات شده بودم که امام رضا عجب رک حرف میزنه؛ زن که دید انگار دست بردار نیستم و همچنان دارم نگاهش میکنم گفت: نه فقط خودت، بلکه پدر و مادر و جد و ابادت هم خرن. علامه میگوید این داستان را برای مطهری تعریف کردم تا۲۰ دقیقه می خندید خلیل صارمی نایینی « ناصر » برچسب ها: خلیل صارمی نایینی، شاعرو نویسنده معاصر، ostadnaser، استاد نایینی، استاد ناصر، بنیانگذار سبک توآ در مناطق شرق اصفهان بزرگ دهه 60، داستان کوتاه، [ یکشنبه 1393/06/23 ] [ 09:15 بعد از ظهر ] [ میلاد صارمی نایینی ]
بسم رب النور ![]() شناسنامه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام نام مقدس: فاطمه كبری لقب شریف: معصومه علیهاالسلام پدر بزرگوارش: حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام مادر گرامی اش: حضرت نجمه خاتون ولادت باسعادت: اول ذیقعده الحرام 173 هـ.ق محل ولادت: مدینه منوّره ورود به قم: 23 ربیعالمولود (ربیع الاول) 201 هـ.ق هدف از مسافرت: دیدار برادر خود علی بن موسی الرضا علیهالسلام كه در خراسان بود. رحلت یا شهادت جانگداز: دهم ربیعالثانی 201 هـ.ق (بنا به قول معتبر) سنّ مبارك: 28 سال محل عبادتش در قم: بیتالنّور (واقع در میدان میر «قم») پاداش زیارت آن حضرت: بهشت برین روز دختر بر همه دختران ایران زمین مبارک تقدیم به همه دختران نجیب آریایی دختر با محبت ﺍﺑﺘﺪﺍ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ،ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ،ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ.ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ. ﺍﺷﮏ ﺩﺭﭼﺸﻤﺎﻥ دختر ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﮔﻔﺖ:ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺷﻮﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ، ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﺸﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩ.ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺩ. اما ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ.ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ، ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺘﻌﺠﺒﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ ؟ ﻣﺮﺩ ﺑﺴﺎﺩﮔﯽ ﺟﻮﺍﺏ میلاد صارمی نایینی طبقه بندی: ولادت فاطمه معصومه سلام الله علیها، برچسب ها: ولادت فاطمه معصومه سلام الله علیها، خلیل صارمی نایینی، شاعرو نویسنده معاصر، ostadnaser، استاد نایینی، استاد ناصر، [ شنبه 1397/04/23 ] [ 10:08 قبل از ظهر ] [ میلاد صارمی نایینی ]
![]() ![]() آیا کسی مسلمان هست؟ جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکم فرما شد، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت: آری من مسلمانم.جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا... پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند! جوان با اشاره... به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد... پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند! پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد. جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟ افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود...!!!!! خلیل صارمی نایینی «ناصر» طبقه بندی: داستان کوتاه15....، برچسب ها: خلیل صارمی نایینی، شاعرو نویسنده معاصر، ostadnaser، استاد نایینی، استاد ناصر، بنیانگذار سبک توآ در مناطق شرق اصفهان بزرگ دهه 60، داستان کوتاه، [ پنجشنبه 1393/05/16 ] [ 09:51 بعد از ظهر ] [ میلاد صارمی نایینی ]
![]() حكایتی زیبا از عبید زاكانی خواب دیدم قیامت شده است. «میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خلیل صارمی نایینی (ناصر) طبقه بندی: داستان کوتاه 14، برچسب ها: خلیل صارمی نایینی، ناصر، شاعرو نویسنده معاصر، استاد نایینی ببنیانگذار کونگ فو توآ در مناطق شرق اصفهان بزرگ دهه60، استاد نایینی، استاد ناصر، [ سه شنبه 1393/02/30 ] [ 10:08 قبل از ظهر ] [ میلاد صارمی نایینی ]
![]() سلام بر بانوی عاشورا وفات حضرت زینب کبری بر عموم شیعیان جهان تسلیت باد سر نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود کربلا در کربلا مىماند اگر زینب نبود چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان در کویر تفته جا مىماند اگر زینب نبود ذو الجناح داد خواهى، بىسوار و بىلگام در بیابانها رها مىماند اگر زینب نبود چهره سرخ حقیقت یعنی آن خورشید سرخ پشت ابرى از ریا مىماند اگر زینب نبود در شکست لشکر شمشیرها، تیغ زبان در نیام ادعا می ماند، اگر زینب نبود زخمه زخمىترین فریاد در چنگ سکوت از طراز نغمه وامىماند اگر زینب نبود در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب پشت کوه فتنهها مىماند اگر زینب نبود در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ در گلوى چشم ما مىماند اگر زینب نبود قادر طهماسبی (فرید) بخشی از مثنوی عاشورایی
التماس دعا میلاد صارمی نایینی طبقه بندی: کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود، برچسب ها: خلیل صارمی نایینی، ناصر، شاعرو نویسنده معاصر، وفات زینب، بانوی بزرگ عاشورا، کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود، استاد نایینی ببنیانگذار کونگ فو توآ در مناطق شرق اصفهان بزرگ دهه60، [ یکشنبه 1397/01/12 ] [ 08:59 بعد از ظهر ] [ میلاد صارمی نایینی ]
|
|
دختر کوچک و آقای دکتر
در مطب دکتر به شدت به صدا درامد . دکتر گفت: در را شکستی ! بیا تو در باز شد و
دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود ، به طرف دکتر دوید : آقای دکتر !
مادرم ! و در حالی که نفس نفس میزد ادامه داد : التماس میکنم
با من بیایید ! مادرم خیلی مریض است . دکتر گفت : باید مادرت را اینجا بیاوری ،
من برای ویزیت به خانه کسی نمیروم . دختر گفت : ولی دکتر ، من نمیتوانم.
اگر شما نیایید او میمیرد ! و اشک از چشمانش سرازیر شد . دل دکتر
به رحم آمد وتصمیم گرفت همراه او برود .دختر دکتر را به طرف خانه راهنمایی کرد ،
جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود . دکتر شروع کرد به معاینه و توانست
با آمپول و قرص تب او را پایین بیاورد و نجاتش دهد . او تمام شب را بر بالینزن ماند ،
تا صبح که علایم بهبودی در او دیده شد . زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر
به خاطر کاریکه کرده بود تشکر کرد .دکتر به او گفت : باید از دخترت تشکر کنی .
اگر او نبود حتما میمردی !مادر با تعجب گفت : ولی دکتر ، دختر من سه سال است
که از دنیا رفته ! و به عکس بالای تختش اشاره کرد . پاهای دکتر از دیدن عکس
روی دیوار سست شد . این همان دختر بود !
یک فرشته کوچک و زیبا .
خلیل صارمی نایینی « ناصر »
ای چارده ساله قرةالعین
بالغ نظر علوم کونین
آن روز که هفت ساله بودی
چون گل به چمن حواله بودی
و اکنون که به چارده رسیدی
چون سرو بر اوج سرکشیدی
غافل منشین نه وقت بازیست
وقت هنر است و سرفرازیست
دانش طلب و بزرگی آموز
تا به نگرند روزت از روز
جایی که بزرگ بایدت بود
فرزندی من ندارت سود
چون شیر به خود سپهشکن باش
فرزند خصال خویشتن باش
دولتطلبی سبب نگهدار
با خلق خدا ادب نگهدار
وان شغل طلب ز روی حالت
کز کرده نباشدت خجالت
گر دل دهی ای پسر بدین پند
از پند پدر شوی برومند
گرچه سر سروریت بینم
و آیین سخنوریت بینم
در شعر مپیچ و در فن او
چون اکذب اوست احسن او
زین فن مطلب بلند نامی
کان ختم شدهست بر نظامی
نظم ار چه به مرتبت بلند است
آن علم طلب که سودمند است
در جدول این خط قیاسی
میکوش به خویشتنشناسی
تشریح نهاد خود درآموز
کاین معرفتی است خاطر افروز
پیغمبر گفت علم علمان
علم الادیان و علم الابدان
در ناف دو علم بوی طیب است
وان هر دو فقیه یا طبیب است
میباش طبیب عیسوی هش
اما نه طبیب آدمی کش
میباش فقیه طاعت اندوز
اما نه فقیه حیلت آموز
گر هر دو شوی بلند گردی
پیش همه ارجمند گردی
صاحب طرفین عهد باشی
صاحب طرف دو مهد باشی
میکوش به هر ورق که خوانی
کان دانش را تمام دانی
پالان گریی به غایت خود
بهتر ز کلاهدوزی بد
گفتن ز من از تو کار بستن
بی کار نمیتوان نشستن
با این که سخن به لطف آب است
کم گفتن هر سخن صواب است
آب ار چه همه زلال خیزد
از خوردن پر ملال خیزد
کم گوی و گزیده گوی چون در
تا ز اندک تو جهان شود پر
لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پر توان زد
مرواریدی کز اصل پاکست
آرایش بخش آب و خاکست
تا هست درست گنج و کانهاست
چون خرد شود دوای جانهاست
یک دسته گل دماغ پرور
از خرمن صد گیاه بهتر
نظامی گنجوی
خلیل صارمی نایینی « ناصر »
در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از
چهرهاش پیداست اروپایی است،
سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند. سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته،
و بلند میشود تا آنها را بیاورد.
وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست، احتمالا اهل ناف آفریقا
(با توجه …به قیافهاش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن
از ظرف غذای اوست!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش
احساس میکند.
اما بهسرعت افکارش را تغییر میدهد و فرض را بر این میگیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا
در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا
نیست.
او حتی این را هم در نظر میگیرد که شاید مرد جوان
پول کافی برای خرید وعدۀ غذاییاش را ندارد.
در هر حال، تصمیم میگیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند.
جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ
میدهد.
دختر اروپایی سعی میکند کاری کند؛ اینکه غذایش
را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود.
به این ترتیب، مرد سالاد را میخورد، زن سوپ را،
هر کدام بخشی از تاس کباب را برمیدارند،
و یکی از آنها ماست را میخورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای
دوستانه است؛
مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرمکننده و با مهربانی
لبخند میزنند.
آنها ناهارشان را تمام میکنند. زن اروپایی بلند
میشود تا قهوه بیاورد.
و اینجاست که پشت سر مرد سیاهپوست، کاپشن خودش
را آویزان روی صندلی پشتی میبیند،
و ظرف غذایش را که دستنخورده روی آن یکی میز مانده
است.
توضیح پائولو کوئلیو:
من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم میکنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار
میکنند و آنها را افرادی پایینمرتبه میدانند.
داستان را به همۀ این آدمها تقدیم میکنم که با وجود نیتهای خوبشان، دیگران را از بالا
نگاه میکنند و نسبت به آنها احساس سَروَری
دارند.
چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیشداوریها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد
مثل احمقها رفتار کنیم؛
مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر میکرد در بالاترین
نقطۀ تمدن است،
در حالی که آفریقاییِ دانشآموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد، و همزمان میاندیشید:
«این اروپاییها عجب خُلهایی هستند!«
خلیل صارمی نایینی
«ناصر »