آتش پنهان آثار و اندیشه های خلیل صارمی نایینی (ناصر) شاعر و نویسنده معاصر ،جانباز شیمیایی ، استاد هنرهای رزمی ، روان درمانگر و مدرس ادبیات
| |||
![]() آفت تملق ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﺨﺠﻴﺮﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪّﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻧﻘﻞ شده ﺍﺳﺖ: "ﻣﺎ ﺭﺍ به قصد ﺷﮑﺎﺭ ﺁﻫﻮ به دﺷﺖ ﻗﺰﻭﯾﻦ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺷﺶ ﺯﺭﻋﯽ ﺑﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﺷﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩﻡ. ﻣﻦ به چشم ﺧﻮﺩ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﯿﺮﻡ ﺑﻪ ﺧﻄﺎ ﺭﻓﺖ! ﻭﻟﯽ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ به شدت ﻫﺮ ﭼﻪ ﺗﻤﺎﻣﺘﺮ ﻫﻮﺭﺍ ﻭ ﻫﻴﺎﻫﻮ ﻭ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﮐﻪ: « ﺩﺳﺖ مریزاد ! ﺍﻋﻠﯿﺤﻀﺮﺗﺎ! ﮐﻪ ﺗﯿﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﺧﻮﺭﺩ!» ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﺎلی که ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﺑﻪ ﻣﻼﺯﻣﻴﻨﻢ ﮔﻔﺘم: ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﻠﮏ ﻭ ﻣﻤﻠﮑﺖ "ﺗﻨﮓ ﻭ ﺗﺎﺭﻳﮏ ﺍﺳﺖ!" ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ این تملق ها ﺭﯾﺸﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ!" ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻨﺎﻥ ﭘﯽ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﻮﺩﻡ ﻧﺒﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺗﺸﻮﻳﻘﻢ ﻭ ﻫﻮﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻥ!! بدا به حال کشوری که تملق و چاپلوسی و مدح و ثنای قدرت و ثروت، در آن بصورت یک فرهنگ در آید! خلیل صارمی نایینی(ناصر) برچسب ها: خلیل صارمی نایینی (ناصر) شاعر و نویسنده معاصر، استاد ناصر، ostadnaser، بنیانگذار ورزشهای رزمی در شرق اصفهان بزرگ، استاد نایینی، میلاد صارمی نایینی، عبرت تاریخ، [ جمعه 1399/01/15 ] [ 11:20 قبل از ظهر ] [ خلیل صارمی نایینی ]
![]() حاکم اسلامی به مثابه یک شهروند عادی
طبقه بندی: داستان کوتاه 29، برچسب ها: استاد نایینی، ostadnaser، استاد ناصر، خلیل صارمی نایینی شاعرو نویسنده معاصر، استاد نایینی ببنیانگذار کونگ فو توآ در مناطق شرق اصفهان بزرگ، [ جمعه 1397/04/15 ] [ 11:00 بعد از ظهر ] [ خلیل صارمی نایینی ]
![]() آورده اند که بهلول بیشتر وقت ها در قبرستان می نشست و روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بود وهارون به قصد شکار از آن محل عبور می نمود چون به بهلول رسید گفت : بهلول چه می کنی ؟بهلول جواب داد : به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبت مردم را می نمایند و نه از من توقعی دارند و نه من را اذیت و آزار می دهند . هارون گفت :آیا می توانی از قیامت و صراط و سوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی ؟بهلول جواب داد به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب داغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد . آنگاه بهلول گفت :ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پای خو د را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و آنچه خورده ای و پوشیده ای ذکر نمایی . هارون قبول نمود .آنگاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوری پایین آمد که ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواست خود را معرفی نماید نتوانست و پایش بسوخت و به پایین افتاد .بهلول گفت :ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است . آنها که درویش بوده ند و از تجملات دنیایی بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند .خداوند عاقبت همه ما را ختم به خیر کند. میلاد صارمی نایینی طبقه بندی: داستان کوتاه 30، برچسب ها: استاد نایینی، ostadnaser، استاد ناصر، خلیل صارمی نایینی شاعرو نویسنده معاصر، استاد نایینی ببنیانگذار کونگ فو توآ در مناطق شرق اصفهان بزرگ، [ سه شنبه 1397/03/1 ] [ 11:04 قبل از ظهر ] [ خلیل صارمی نایینی ]
|
![]() |
||
![]() | |||
[ طراحی : ostadnaser ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |